این که امام از مسلم به عنوان «برادرم» و «فرد مورد اعتمادم» نام میبرد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلم بن عقیل را میرساند. آن گاه مسلم را طلبید و به او فرمود: به کوفه میروی، اگر دیدی که دل و زبان مردم یکی است و آنچنان که در این نامه ها نوشته اند متحدند و میتوان به وسیله آنان اقدامی کرد، نظر خودت را بر من بنویس و مسلم را وصیت و سفارش کرد، به این که:
پرهیزکار و با تقوا باش; نرمش و مهربانی به کار ببر; فعالیتهای خود را پوشیده دار; اگر مردم، یکدل و یک جان بودند و در میانشان اختلافی نبود، مرا خبر کن.
اعزام مسلم و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخی به همه نامه ها و دعوتها و طومارها بود. محتوای پیام امام، در این چند محور، خلاصه میشود:
1 - تایید کامل از مسلم به عنوان برادر، پسر عمو و نماینده های مورد اطمینان.
2 - محدوده مسؤولیت مسلم در کوفه نسبت به ارزیابی وحدت کلمه و صداقت مردم.
3 - پاسخی به دعوتهای مکرر، به عنوان اتمام حجت.
4 - درخواست از مردم برای حمایت و اطاعت از مسلم.
مسلم با گرفتن دو راهنما از مکه به سوی کوفه حرکت کرد. و اینک، مسلم، با شهری رو به روست، حادثه خیز و پر ماجرا و با گرایشهای مختلف; شهری با افکار گوناگون که اگر چه بظاهر آرام است،اما آرامش قبل از طوفان را میگذراند.
شیعیان، دسته دسته به خانه مختار میآمدند و با مسلم دیدار و بیعت میکردند و مسلم هم نامه امام حسین(ع) را خطاب به مؤمنان ومسلمانان کوفه برای هر جماعتی از آنان میخواند.
روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین(ع) که با نمایندهاش مسلم، بیعت میکردند افزوده میشد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر میرسید.
با وجود این همه بیعت گران جان بر کف و انقلابی های آماده برای هرگونه فداکاری در راه حمایت حسین(ع) و بر انداختن حکومت یزید، مسلم بن عقیل، طی نامهای اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد برای نهضت از امام خواست که به سوی کوفه بشتابد.
کنون مسلم، نگینی در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمی امیدواران است شکوه و هیبتی دارد، میان کوفیان جایی و محبوبیتی دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوی لکه های ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقت هاست، ز «رفتن» ها و «ماندن» هاست. ولی دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعله ها ناگه فرو خوابید...
یزید برای حفظ سلطه و حاکمیت بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنی همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن زیاد» با حفظ سمت، والی کوفه نیز شد. ماموریت ابن زیاد آن بود که به کوفه برود و مسلم را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.
مردمی که با مسلم بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن علی(ع) به کوفه بودند، با ورود ابن زیاد به کوفه، وضعی دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم برای نماز جماعت به مسجد آمدند، ابن زیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «... امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانروای شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیت المال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکی کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانی با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستی گفتارم هنگام عمل روشن می شود; به آن مرد هاشمی (مسلم بن عقیل) هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.»
از این پس، مجرای بسیاری از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن زیاد، رؤسای قبایل و محله ها را طلبید و برایشان صحبتهای تهدید آمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند، و گرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.
حزب اموی، که میرفت بساطش نابود و برچیده گردد، دیگر بار جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیع ها و فریبکاریها و تبلیغ های دامنه دار، تاثیر خود را بخشید و والی جدید، توانست با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسی و خبرگیری و خبر رسانی، جوی از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیریها و خشونت ها و برخوردهای تندی که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.
مسلم بن عقیل، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتی که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن زیاد، برای سرکوبی انقلابی ها به دنبال رهبر این نهضت; یعنی مسلم میگشت، مسلم می بایست جای امن تر و مطمئن تری انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانی» رفت.